مجنون تنها
تنها تر از آنم که به تنهاییم فکر کنم
دلم میخواد زندگیمو موقت بدم دست یه نفر دیگه و بگم : تو بازی کن تا من برگردم. نسوزی ها !!!! تو به افتادن من در خیابان خندیدی .. و من تمام حواسم به چشمان مردم شهر بود که عاشق خنده ات نشوند !! گـاهـی فـَرار میکُنَم از فـِکر کَردَن به تو مِثــل ِ رَد کَردَن ِ آهَنگــی که دوستَش دارَم . اشتبـــاه مــن ایـن بــود .... هــر جــا رنــجیدم ، لبــخند زدمـ .... فــکر کــردند درد نــدارم، سنــگین تر زدنــد ضــربه ها را ... ...دلی در عشق چون پروانه دارم ... ...زدرد سوختن پروا ندارم... ...نه لایق بر بساط خانقاهم... ...نه میل مسجد و میخانه دارم... آنقدر مرا سرد کرد از خودش... از عشق حالا بجای دلبستن، یخ بسته ام ! آهای! روی احساسم پا نگذارید لیز میخورید . عاشق دیوانه ام از خود ندارم خانه ای عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای عاشقت گشتم گفتی که من دیوانه ام عاقبت عاشق شدی دیدی که خود دیوانه ای دل زعشق روی تو حیران شد درپی عشق تو سرگردان شد باتو زیبا می شود فردای من باتوشاداب می شود غم های من روزگار اما وفا باما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت پیش پای عشق ما سنگ می گذاشت ساده نگذر ! نگاهت را کوک کن شاید...
همیشه باید کسی باشد
که معنی سه نقطههای انتهای جملههایت را بفهمد...
همیشه باید کسی باشد
تا بغضهایت را قبل از لرزیدن چانهات بفهمد
باید کسی باشد...
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد
کسی باشد
که اگر بهانهگیر شدی بفهمد
کسی باشد
که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن
بفهمد به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری
که زندگی درد دارد
که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ یك آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه...!
«بابا دو بخش دارد:
یک بخش بر بالای نیزه. و بخش دیگر بر ریگهای داغ؛.
اما اینکه
عمو چند بخش است را. فقط بابا می داند!»
شکستن دل به شکستن دنده میماند....
از بیرون همه چیز روبراهست...
اما ..هر نفس درد است که میکشی...
نه تو می مــانی و نه انــدوه
... و نه هیچیـــــک از مردم ایــــن آبادی...
به حباب نگـــــران لب یک رود قســــم،
... و به کوتاهــــی آن لحظه شـــــادی که گذشت،
غصــــه هم می گــــذرد،
آنچنــــانی که فقط خاطــــره ای خواهـــد ماند...
لحظه ها عریاننــــد.
به تن لحظـــه خود، جامه انــدوه مپوشان هرگــــز
سهراب سپهری
فقطـــ به مقصد فکر نکنید...
از مسیر هم لذتـــــــــــــ ببرید !
چون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند،
عظمت عشق تو را نمی شناسم.
فقط میدانم که معبود این دل خسته هستی
و اگر دیده از من برگیری خواهم مرد
عشق یعنی با خدا همدم شدن
عشق یعنی خواستن، له له زدن
عشق یعنی چون همیشه باختن
کسی راز دلت را پیدا کرد و با خیسی چشمانت هم آغوشی کرد
Power By:
LoxBlog.Com |